گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 45
توقیع مبارك حضرت بقیه الله، ارواحنا له الفداء، به جناب احمد بن اسحاق






احمد بن اسحاق میگوید: از جعفر بن علی نامهاي به دست من رسید که طیّ آن ادّعا کرده بود به تمام دین (حلال و حرام) و نیز
کلیّۀ علوم و آنچه که مردم بدان نیازمندند، آگاهی دارد. پس از اینکه نامه را خواندم، عریضهاي به پیشگاه مقدّس حضرت امام
عصر، روحی له الفداء، نگاشته، نامۀ جعفر را نیز در جوف آن قرار دادم. متعاقباً از ناحیۀ مقدّسه جوابی بدین شرح واصل شد: به نام
خداوند بخشایندة مهربان خداوند تو را پایدار بدارد. نامۀ تو و ضمیمۀ آن (نامۀ جعفر) به من رسید و از مضمون آنکه با اختلاف
الفاظ و اشتباهات بسیار توأم بود، مطّلع شدم و اگر شما هم دقّت کرده بودید به برخی از آنها آگاه میشدید. حمد و ثنا مختصّ
ذات پاك خداوند متعال، پروردگار جهانیان است که براي او شریکی در احسان وي نسبت به ما و فضلش بر ما نیست. خداوند عزّ
و جلّ، مقدّر و معیّن فرموده است که حقّ به مرحلۀ نهایی و کمال خود برسد. و خداوند اراده فرموده است که باطل از بین برود. و
او برآنچه بیان نمودم گواه است و آنچه که تذکّر میدهم در روز قیامت بر شما حجّت خواهد بود و از آنچه که در آن اختلاف
داشتیم سؤال خواهد کرد. خداوند، براي صاحب آن نامه (جعفر) هیچ گونه مقام و حقّی بر ما و شما و بر دیگر مخلوقات قرار نداده
است و اطاعت او واجب نیست و من طیّ یک جمله مطلب را به نحو کافی و کامل بیان خواهم کرد. انشاءالله. اي احمد بن اسحق!
صفحه 51 از 75
خداوند تو را از رحمت بینهایتش بهرهمند سازد. خداوند متعال خلایق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان
را به قدرت کاملۀ خویش آفریده و براي رسیدن به کمال واقعی، اسباب تکامل را به آنان مرحمت فرموده است؛ از جمله براي
شنیدن حقایق، گوش و براي دیدن آیات الهی، چشم و براي درك حقایق و تمیز باطل از حقّ، قلب و عقل عنایت فرمود و سپس
سلسلۀ جلیل انبیاء(ع) را برانگیخت که به نعمتهاي او در آخرت و الطاف وي در این دنیا بشارت دهند و از عذاب او مردم را
بترسانند و افراد جامعه را به اطاعت و فرمانبرداري از خداوند دستور دهند و از نافرمانی و مخالفت وي بر حذر دارند و آنچه که در
شناخت خداوند و دین مقدّس اسلام مؤثّر است در اختیارشان قرار داده تا با عوامل جهل و نادانی مبارزه کنند. و از دیگر الطاف
بزرگ الهی، فرو فرستادن قرآن کریم است که تمام موجبات خوشبختی و سعادت و همۀ عوامل بدبختی و شقاوت را بیان میدارد.
دیگر از ابزار کمال، فرو فرستادن ملائکه است در میان مردم و کسانی که از طرف خداوند براي هدایت آنان مبعوث شدهاند، که
خود فضل الهی بر همۀ آنها (انبیاء و مردم) است. همچنین از نشانههاي قدرت الهی آنکه دلایل و براهین منطقی و معجزاتی به وسیلۀ
انبیاء و پیامبران به من ّ ص ۀ ظهور رسیده است، از جمله براي برخی از آنان (حضرت ابراهیم(ع)) آتش را گلستان نمود و او را خلیل
خویش قرار داد. با دیگري سخن گفت و عصایش را اژدهایی مهیب نمود. پیامبر دیگري با اجازه خداوند، مردهها را زنده مینمود
و بیماريها را شفا میداد و به برخی دیگر از انبیاء زبان حیوانات را آموخت و براي دستیابی به هر چیز، وسیلۀ مناسب در اختیار
آنها قرار میداد. سپس حضرت محمد(ص) را به رسالت مبعوث فرمود و به وسیلۀ او نعمت را تمام و نبوّت و پیامبري را به او ختم
نمود و وجود مقدّسش را براي همۀ جهانیان رحمت واسعۀ الهی قرار داد. آنچه که میباید، با راستگویی و صداقت ظاهر نمود و
علائم و آیات و نشانههاي قدرت خداوندي را آنگونه که لازم بود، بیان داشت و در حالی که تمام خوبیها که در سعادت هر
انسانی مؤثّر است در وجود گرامیش جمع بود، از این جهان رحلت فرمود و پس از او [خداوند بزرگ] امر اسلام و مسلمین و
خلافت و امامت را به برادر، پسر عمّ، وصیّ و وارث وي علیّ بن ابیطالب و پس از آن حضرت، به فرزندانش یکی پس از دیگري
سپرد تا با تعلیمات و راهنماییهاي ائمّۀ معصومین(ع) دین خود را زنده و نور خود را تمام کند. و در میان فرزندان آن حضرت و
برادران و پسرعموها و خویشان آنها تفاوتهاي روشن و آشکاري قرار داد تا امام از مأموم و حجّت خدا از غیر او شناخته شوند.
آري، بدین طریق امام از مأموم و حجّت خدا از کسی که باید از وي متعابعت نماید شناخته شدند. برخی از امتیازات و برجستگیها
و ویژگیهاي ائمّه معصومین به قرار زیر است: 1. مقام عصمت دارند. 2. جانشینان رسول اکرم(ص) از تمام عیوب [ظاهري و باطنی]
مبرّي و منزّهاند. 3. برگزیدگان خدا و رسول او از تمام پلیدیها برکنارند. 4. ذوات مقدّسۀ ائمّه(ع) از همۀ عوارض نفسانی به دورند.
5. اوصیاي رسول گرامی گنجینههاي علوم خداوند بزرگند. 6. حجّتهاي خداوند پس از خاتم انبیاء(ص) باید مرکز حکمتهاي
الهی باشند. 7. اوصیاي دوازدهگانۀ پیامبر بزرگ باید مرکز اسرار الهی باشند. 8. این ذوات مقدّسه به وسیلۀ دلایل و براهین و
معجزات و کراماتی که خداوند متعال در اختیارشان قرار داده است مؤیّد به تأییدات الهی هستند و اگر این ویژگیها را نداشتند با
دیگران مساوي بودند و حقّ برتري از آنان سلب میشد. با این تفضیل و خصوصیات اوصیاي رسول اکرم(ص) که براي شما نقل
کردم، این پیرو باطل و دروغگو (جعفر و ادّعاي باطل او) بر خداوند افترا بسته است. این شخص با امید به چه چیزي میخواهد این
ادّعاي عاري از حقیقت خود را ثابت کند.؟ آیا با اطّلاعاتی که در احکام الهی دارد؟ به خدا قسم این فرد آنقدر بیاطّلاع است که
حلال و حرام را نمیشناسد و میان بد و خوب فرق نمیگذارد. آیا به دانش خود تکیه دارد؟ او به قدري تهی دست است که حقّ و
باطل را نمیشناسد، محکم و متشابه را نمیداند و از احکام نماز، حتّی وقت آن آگاهی ندارد. آیا این مدّعی فاقد صلاحیّت، به
ورع و تقواي خویش تکیه میکند؟ خداوند شاهد است که نماز واجب خویش را براي اینکه شعبدهبازي یاد بگیرد ترك نموده
است. حتماً از ظروف مشروب و آثار دیگري از گناهان او که مشهور است، اطلاع دارید. آیا این شخص، براي اثبات مدّعاي خود،
آیهاي از قرآن یا حجّتی دارد؟ اگر این چنین است پس بیان کند و اگر دلیل دیگري دارد، بیاورد، چنان که خداوند متعال در قرآن
صفحه 52 از 75
به نام خداوند بخشنده مهربان. این کتابی است نازل شده از سوي خداوند مقتدر حکیم. ما آسمانها و زمین و » : کریم فرموده است
آنچه که در بین آسمانها و زمین است، همه را جز به حقّ و مدّتی که نام برده شده، نیافریدیم و آنها که کافر گشتند، از آنچه آنها
را ترسانیدند، دوري گزینند. به آنها بگو به من نشان دهید آنهایی را که غیر از خداي یگانه میخوانند، چه چیز از زمین را
آفریدهاند؟ مگر در خلقت آسمانها شرکت داشتهاند؟ کتابی را که پیش از این [قرآن] آمده باشد و یا علامتی که موجب یقین به
این معنی باشد، اگر راستگو هستید، بیاورید. کیست گمراهتر از کسی که غیر از خداي یگانه را میخواند و تا روز قیامت دعایش
مستجاب نمیشود؟ و آن خدایان باطل، از اینکه آنها را میخوانند غافلند. وقتی این مردم برانگیخته شدند، همین خدایان دشمن
خداوند تو را توفیق دهد، آنچه برایت گفتم از این ستمکار ظالم بپرس و او را «. آنها خواهند بود و عبادت آنها را انکار میکنند
آزمایش کن. از یکی از آیات قرآن و تفسیر آن از وي سؤال نما و یا از نماز و شرایط آن از او بازپرس تا به معایب و کمبودهاي او
پی ببري و حال او را بدانی. و خداوند کفایت کننده است. خداوند حقّ را براي اهلش حفظ میکند و آنها در جایگاهش قرار
میدهد. خداوند متعال پس از حضرت امام حسن و امام حسین(ع) امامت را در دو برادر قرار نداده است. و آنگاه که خداوند اجازه
فرماید که ما سخن گوییم حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت. البتّه توجّه ما به خداوند بزرگ و الطاف اوست و ذات
مقدّسش بهترین وکیل براي ما است. و درود بر حضرت محمد و خاندان پاك و طاهر او باد. 1 پینوشت: 1. شیخ طوسی، الغیبۀ، ص
.174
ژرفتر از پندار آدمیان
روایت نورانی حضرت علیبن موسیالرضا(ع) پیرامون صفات جامع امام از عالم آل محمد(ع) اشاره: دربارة شأن و جایگاه امام و
امامت در عالم هستی بسیار سخن گفته و نوشته شده است و نویسندگان و گویندگان فراوانی در این زمینه قلمفرسایی کرده و سخن
راندهاند اما به جرأت میتوان گفت که هیچ نوشته و گفتهاي در اینباره ژرفتر، گستردهتر و خردمندانهتر از بیان ائمه اهل بیت(ع)
نیست. یکی از نمونههاي بارز فرمودههاي امامان معصوم(ع) در زمینه قدر و منزلت امامت، سخنان گهربار امام رضا(ع) است که در
اینجا آن را به نقل از کتاب ولایت کلیه مرحوم سیدحسن میرجهانی آوردهایم. باشد تا در این ماه رجب که ماه امامت و ولایت
است بیش از پیش از خوان گسترده فضائل و مناقب ائمه اهل بیت(ع) بهرهمند شویم. امامت تمامیت دین عبدالعزیز بن مسلم روایت
و کثرت « امر ولایت » کرده که: با حضرت رضا(ع) در مرو ساکن بودیم. روز جمعهاي در مسجد جامع نشسته بودیم که صحبت از
اختلاف مردم در این باره، به میان آمد. پس من بر آقاي خودم(ع)، وارد شده و او را از گفتوگوي مردم در این باب آگاه کردم.
اي عبدالعزیز! مردم نادان شدند و در رأيهاي خویش، خدعه کردند. هر آینه خداي، عزّ و جلّ، » : آن حضرت تبسمی فرمود و گفت
روح پیغمبر خود(ص)، را قبض نفرمود تا اینکه براي او دین را کامل کرد و قرآن را که در آن بیان هرچیزي است، براي او فرستاد.
و در آن حلال و حرام و حدود و احکام و جمیع آنچه را که مردم به آن محتاجند، بهطور کامل بیان فرمود. همانگونه که در قرآن
که آخرین روزهاي عمر پیامبر اکرم(ص) بود، این « حجۀ الوداع » میفرماید: هیچ چیزي را در آن فروگذار نکردیم. 1 و خداوند در
آیه را نازل نمود: امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و خشنود شدم که اسلام دین شما باشد. 2
و امر امامت جزء تمامیّت دین است، [که در آیه به آن اشاره شده است.] و پیغمبر(ص) از دنیا نرفت تا اینکه معالم دین را براي
و» امامت فوق ادراك و انتخاب مردم «. مردم بیان کرده و راه را بر ایشان روشن نمود. و آنها را بر راه حق و اعتدال باقی گذاشت
برپا داشت براي ایشان علی(ع) را که نشانه و امام باشد و همۀ آنچه را که امّت به آن احتیاج داشتند، بیان کرد. پس اگر کسی
گمان کند خداوند، عزّ و جلّ، دین خود را کامل نکرده است، کتاب خدا را ردّ کرده و کسی که کتاب خدا را ردّ کند، کافر به آن
است. آیا مردم قدر و شأن امام و جایگاه امامت نسبت به امّت را میشناسند که جایز باشد خود، امامی را از میانشان اختیار کنند؟!
صفحه 53 از 75
قدر امامت جلیلتر و شأن آن بزرگتر و جایگاه آن بالاتر و جانب آن عزیزتر و عمق آن دورتر است از اینکه عقلهاي مردم به آن
هر آینه مخصوص » امامت برتر از نبوّت و خلّت «. برسد، رأيهاي ایشان به آن نائل شود یا به اختیار خود بتوانند امامی برپا بدارند
گردانید خداي عزّ و جل امامت را به ابراهیم خلیل(ع) بعداز رسیدن به مقام پیغمبري و خلیلاللّهی و این [مقام امامت] مرتبۀ سوّم
است و فضیلتی است که ابراهیم(ع) را به آن شرافت داده است و صدا را به ذکر آن بلند کرده است و فرموده: من تو را به امامت
براي مردمان قرار دهندهام. پس [ابراهیم] خلیل از فرط سرور و شادي [رسیدن] به امامت، عرض کرد: و از ذریّه من هم امام قرار
میدهی؟ فرمود: ستمکاران به عهد من [یعنی امامت] نائل نمیشوند 3 پس آیه، امامت هر ظالمی را تا روز قیامت باطل کرده است و
آن را مخصوص برگزیدگان و پاکان از ذرّیۀ ابراهیم گردانیده است. و فرمود: و اسحاق و یعقوب را که نبیرة اوست، به او بخشیدیم
و همۀ آنها را شایسته قرار دادیم و آنها را امامان و پیشوایانی گردانیدیم که به فرمان و وحی ما، هدایت و راهنمایی میکنند. و به
علی و اولاد «. آنها انجام کارهاي خوب و به پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی نمودیم در حالی که عبادت کنندة ما بودند
پس همواره [امامت] در ذریّۀ او [ابراهیم] بوده که قرن به قرن از بعضی به بعضی دیگر به ارث » طاهرینش(ع)، وارثان امامت
میرسیده تا اینکه خداي متعال آنرا به پیغمبر(ص) ارث داد و فرمود: هر آینه سزاوارترین مردمان به ابراهیم کسانی هستند که
پیروي از او کردند و این پیغمبر و کسانی که ایمان آوردند. و خدا ولیّ و صاحب اختیار مؤمنان است. و امامت مخصوص آن پیغمبر
بود تا اینکه به فرمان خداي تعالی و به همان شکلی که واجب کرده بود، آنرا به گردن علی(ع) قرار داد. و پس از علی(ع)
[امامت] به ذریّۀ پاك او که خداوند علم و ایمان به آنها عطا کرده، رسید. و در حقّ ایشان فرمود: آنها کسانی هستند که به آنها علم
و ایمان داده شده و فرموده شما درنگ میکنید با کتاب خدا تا روز برانگیخته شدن؛ یعنی شما تا قیامت از قرآن جدا نخواهید شد.
لذا امامت مخصوص اولاد علی(ع) است تا روز قیامت زیرا که پس از محمد(ص) دیگر هرگز پیغمبري نخواهد آمد. پس چگونه
هر آینه امامت » امامت اساس اسلام «. این نادانان امام را خود، اختیار میکنند؟! یعنی حق اختیار کردن امام براي خود و امّت ندارند
منزلت پیغمبران و ارث اوصیاء است. امام، خلیفۀ خدا و خلیفۀ رسول خدا(ص) است. امامت، مقام امیرالمؤمنین(ع) و میراث حسن و
حسین(ع) است. امامت زمام دین، سبب به هم پیوستگی مسلمین، صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. امامت ریشۀ نمو کنندة اسلام و
فرع بالاروندة آن است. تمامیّت نماز و روزه و زکات و حجّ و جهاد و تمام دهندة غنیمت مسلمانان و صدقهها، و امضاء کردن
حدود و احکام الهی و حفظ مرزها و سرحدّات، به سبب وجود امام است. این امام است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام
میکند. و حدود خدا را برپا کرده و خطر دشمن را دفع میکند. و مردمان را با دلیل و برهان و پند و اندرز نیکو و دلیل رساي
امام مانند آفتاب تابانی است که به نور خود، عالم را جلال دهد » امام شمس عالم وجود «. روشن، به سوي راه پروردگار میخواند
در حالی که خود در افق و به نحوي است که دست کسی به او نمیرسد و چشمها او را نمیبیند. امام ماه شب چهارده و چراغ
درخشنده و نور تابنده است و ستارة هدایت کنندة شبهاي تاریک و مسیرهاي بین سرزمینها و بیابانهاي خشک و دریاهاست.
امام آب گوارایی براي تشنگان و راهنماي طریق هدایت و نجاتدهنده هلاکت است. امام آتشی است که بر بلنديهاي زمین براي
راه یافتن گمشدگان و گرم شدن سرمازدگان افروخته شده است. امام راهنما است در جاهایی که بیم هلاکت میرود. و هرکه از او
جدا شود، هلاك میگردد. امام ابري است بارنده و بارانی است سیل آورنده و آفتابی است روشنی دهنده و آسمانی است سایه
اندازنده و زمینی است گسترده شده و چشمۀ آبی است جوشیده و برکۀ آب و بستانی است میوه دهنده. امام انیس و رفیق و پدري
امام یگانۀ «. شفیق و برادري شقیق و همچون مادري مهربان نسبت به طفل صغیر خود و فریادرس در سختیها و بلایا میباشد
امام، امین خدا در میان خلق و جانشین خدا در شهرهاي اوست. امام، خلق را به سوي خدا دعوت کرده و دشمن را از حرم » روزگار
خدا دور میکند. امام از گناهان پاك شده و از عیب و نقص مبرّاست. امام به علم و دانش، مخصوص شده و به حلم و شکیبایی،
موسوم گشته است. امام نظام دین و عزّت مسلمین و باعث خشم منافقین و از بین برندة کفار است. امام یگانۀ روزگار خود است.
صفحه 54 از 75
احدي قرین او نمیشود و هیچ عالم دانایی به پاي او نمیرسد و بدیلی براي او یافت نشده مثل و مانندي ندارد. تمام فضائل را بدون
«. اینکه طلب کند و بدون اینکه کسب کند، دارا میباشد. بلکه همۀ آن فضائل از طرف خداي مفضّل وهّاب به او عطا شده است
پس کیست که بتواند به کنه معرفت امام برسد یا اختیار کردن چنین امامی براي او ممکن باشد؟! هیهات » عظمت شأن و مقام امام
هیهات. عقلها سرگردان میشوند و صاحبان عقول متحیّر میمانند و چشمها فرومیافتد و بزرگان خوار میگردند و حکما در تحیّر
میمانند و فکر بردباران کوتاه میگردد و خطبا از نطق میمانند و خردمندان به نادانی فرو میروند و شعرا وا میمانند و صاحبان
ادب عاجز و ناتوان میشوند و فصحاء و بلغاء خسته میشوند از وصف کردن شأنی از شئون امام یا فضیلتی از فضایل او؛ و همه به
ناتوانی و تقصیر خود اقرار میکنند. در این صورت چگونه میتوانند همۀ شئون و فضایل امام را وصف کنند و یا کنه مقام او را
شرح دهند و یا چیزي از امر او را بفهمند و یا بیابند کسی را که قائم مقام او باشد و بینیازیش او را غنی گرداند. چنین نیست!
چگونه میتوانند و کجا میتوانند و حال آنکه امام مانند ستارهاي است در مقابل آنهایی که دیده شدهاند واصفان وصف کردهاند.
پس کجا میتوانند چنین امامی را اختیار کنند و کجا عقلهاي ایشان میرسد و کجا مانند امامی که متصف به این اوصاف است،
آیا گمان میکنید که امامت در غیر آل محمد(ص) یافت میشود؟! به ذات خدا قسم » ( انحصار امامت در آل محمد(ص «. مییابند
که دروغ گفتهاند و در آرزوهاي باطل افتادهاند، بر جاي بلند و دشواري قدم گذاشتهاند که از دشواري آن، راه به جایی نبرده و
هرلحظه پاهایشان به سوي پرتگاه پستی میلغزد. قصد کردند که با عقلهاي سرگردان و از کار افتادة ناقص و رأيهاي گمراه
کننده، امامی برپا کنند. امّا این کار جز دوري از خدا حاصلی برایشان در پی نداشت. خدا بکشد ایشان را که چگونه از حق،
منحرفشان میکنند؟ هرآینه قصد کار دشواري نمودند و دروغ گفتند و سخت گمراه شدند و زمانی که از روي کوردلی و کوري
امام خود را واگذاشتند، دچار حیرت و سرگردانی شدند. و شیطان کارهایشان را برایشان زینت داده و درحالی که بینا شده بودند،
آنها را از راه حق بازداشت. از اختیار خدا و اختیار رسول خدا(ص) و اهل بیت او(ع) به سوي اختیار خودشان روگردان شدند و
حال آنکه قرآن ندا میکرد ایشان را: و پروردگار تو آنچه را که بخواهد خلق میکند و هرچه بخواهد اختیار مینماید و براي آنها
اختیاري نیست. منزه است خدا و بلندمرتبهتر است از آنچه شریک آورند. 4 و خداي عزّوجل فرمود که: براي مرد و زن با ایمان
اختیاري نیست، آن هنگام که خدا و رسول او به امري حکم کنند و کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند، گمراهی آشکاري
گرفتار شده است. و فرمود: شما را چه میشود و چگونه حکم میکنید؟ آیا شما را کتابی هست که در آن میخوانید و آنچه در آن
است را اختیار میکنید؟ یا این که عهد و پیمان مؤکد و مستمري تا روز قیامت برما دارید که هرچه را حکم کنید براي شما باشد؟!
از آنها بپرس کدامیک از آنان چنین چیزي را تضمین میکند؟! یا اینکه معبودانی دارند که آنها را شریک خدا قرار دادهاند؟! اگر
راست میگویند معبودان خود را بیاورند. و فرمود: آیا آنها در قرآن تدّبر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟! یا خدا بر
دلهاي ایشان مهر زده است که بدان سبب چیزي نمیفهمند؟ یا گفتند میشنویم و نشنیدند. بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و
لالی هستند که اندیشه نمیکنند و اگر خداوند خیري در آنها میدید، (حرف حق را) به گوش آنها میرساند؛ ولی (با این حال)
اگر حق را به گوش آنها برساند. سرپیچی کرده و رویگردان میشوند. یا میگفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم بلکه آن [امامت]
پس چگونه میخواهند » امام معدن علم و فضیلت «. فضلی است که آن را به هرکه بخواهد میدهد و خدا صاحب فضل عظیم است
از پیش خود، امام را اختیار کنند و حال آنکه امام دانایی است که جهل در ساحت قدس او راه ندارد و شبانی است که ترسی
ندارد، معدن پاکی و پاکیزگی، و کان عبادت و زهد، و معدن علم و بندگی است. به دعوت پیغمبر(ص) مخصوص گشته و از نسل
پاك بتول است. در نسب او طعنی زده نشده و قرینی در حسب ندارد. از خانوادة قریش و بزرگ بنیهاشم و از عترت پیغمبر(ص) و
خشنود شدهایست از خداي عزّ و جل، سبب بزرگی بزرگان و برتر از همۀ آنها و شاخهاي از عبد مناف است در حد اعلاي علم
وکمال حلم قرار دارد. حامل امر امامت و عالم سیاست است. فرمانبرداري از او واجب شده است. قیام کنندة به فرمان خدا، نصیحت
صفحه 55 از 75
هر آینه خداوند به انبیاء و ائمه(ص) توفیق » پیامبر(ص) و امامان(ع) برتر از همۀ مردم «. کنندة بندگان خدا و حافظ دین خداست
میدهد و از مخزون علم و حکمتهاي خود، که به غیر ایشان نداده، به آنها عطا مینماید. پس علم آنان بالاتر از علم همۀ اهل
زمان است آنجا که میفرماید: آیا کسی که هدایت به سوي حق میکند براي پیروي شایستهتر است، یا آن کس که خود هدایت
نمیشود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه میشود، چگونه داوري میکنید؟! 5 و فرمودة خداي تعالی: و به هر کس حکمت داده
شود، خیر فراوانی داده شده است. 6 و فرمودة خداوند در مورد طالوت که فرمود: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و
(قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند ملکش را به هرکس بخواهد، میبخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است و (از لیاقت
افراد براي منصبها) آگاه است. و در مورد پیغمبر خود فرمود: و خداوند کتاب و حکمت برتو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی به
تو آموخت و فضل خدا برتو (همواره) بزرگ بوده است. 7 و در حق امامانی که از اهل بیت پیغمبر او و عترت و ذریّۀ اویند فرمود: یا
اینکه بر مردمان (پیامبر(ص) و خاندانش)، برآن چه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد میورزند؟ ما به آن ابراهیم، کتاب و
حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیارشان قرار دادیم. ولی جمعی از آنها به آن ایمان آوردند؛ و جمعی راه (مردم را) برآن
بستند. و شعله فروزان آتش دوزخ، (براي آنها) کافی است. هنگامی که خداي عزّ و جلّ بندهاي را براي امور سایر بندگانش اختیار
مینماید، براي انجام آن امور به او شرح صدر عطا کرده و چشمههاي حکمت را در قلب او به ودیعت میگذارد. و علوم مختلف را
به او الهام نموده به نحوي که پس از آن از هیچ جوابی عاجز نمیشود و در جواب صحیح گفتن سرگردان نمیماند. آن امام مختار،
از هر خطا، گناه، لغزش و سهو نسیانی معصوم است و تأیید شده و توفیق داده شده است. در کردار و گفتار و رفتار راست، درست،
استوار و محکم است. خدا او را به آن صفات، مخصوص گردانیده است تا بربندگان او حجت باشد و بر اعمال و رفتار و گفتار خلق
او گواه باشد؛ و اینها همه از فضل خداست که به هرکه بخواهد میدهد و خدا صاحب فضل بزرگ است. پس آیا مردمان
میتوانند مانند چنین کسی را به امامت اختیار کنند؟ و اگر کسی را به امامت اختیار کرده و او را برخود مقدّم بدارند، آیا این
صفاتی که ذکر شد در او هست؟ قسم به خانه خدا! از حدّ خود تجاوز کردند و از حق گذشتند و کتاب خدا را پشت سر انداختند،
گویا نمیدانند و حال آنکه هدایت و شفاء در کتاب خدا است، آن را پشت سرهاشان انداختند و از هواهاي نفس خود پیروي
نمودند. پس خدا آنها را مذّمت فرموده و دشمن خود گرفته و آنها را به هلاکت میاندازد. خداوند عزّ و جل فرموده: کیست
گمراهتر از کسی که از هواي نفس خود پیروي میکند به جاي پیروي کردن از هادي و راهنمایی که از جانب خدا اختیار شده؟
همانا خدا ستمکاران را هدایت نمیکند. و فرموده است: هلاکت سخت برآنها باد و کارهایشان آنها را به هلاکت انداخته است. و
نیز فرموده است: بزرگ شد دشمنی آنها در نزد خدا و نزد کسانی که ایمانی آوردهاند همچنین خدا بر هر دلی که متکبّر و سرکش
پینوشتها: «. باشد مُهر میزند. درورد و رحمت پی در پی خدا بر نبیاش محمّد و آل محمد(ص) باد و سلام بیپایان برآنها باد
?کلینی، أصول کافی، ج 1، ص 198 ؛ صدوق، أمالی، ص 399 ؛ همو، عیون اخبار الرّضا(ع)، ص 120 ؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص
. 1. سورة انعام ( 6)، آیۀ 38 . 226 ؛ نعمانی، الغیبه، ج 1 ، ص 216 ؛ تحف العقول، ج 1، ص 436 ؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 7، ص 212
6. سورة بقره . 5. سورة یونس ( 10 )، آیۀ 35 . 4. سورة قصص ( 28 )، آیه 68 . 3. سورة بقره ( 2)، آیۀ 124 . 2. سورة مائده ( 5)، آیۀ 3
. 7. سورة نساء ( 4)، آیه 113 . 2)، آیۀ 269 )
مهدي، عدالت، ذوالفقار در سرودههاي شاعران
سهیلا صلاحی اصفهانی آنان که واژة عدالت را حتی یک بار شنیدهاند و نام علی(ع) حتی یکبار به گوششان خورده به خوبی
میدانند که میان این دو پیوندي ناگسستنی برقرار است. علی با عدالتش شناخته میشود و عدالت نیز با علی معنا پیدا میکند.
ذوالفقار نیز حقیقتی است که نماد برقراري عدالت علوي است. از سوي دیگر ذوالفقار، یادگار علی است براي فرزندش
صفحه 56 از 75
مهدي(عج)، که میآید و با حضور سبزش، جهان دوباره طعم حکومت عدل چهارسالۀ علی را میچشد. این امر انعکاسی زیبا در
را بازگو میکنند. در این مختصر به برخی « ذوالفقار » و « عدالت » ،« مهدي » شعر شاعران معاصر داشته و آنان با دقت و ظرافت، اتفاق
سرودههاي مهدوي که نویدبخش عدالت است و با حقیقت نمادین ذوالفقار نیز پیوند میخورد اشاره میشود. مشفق کاشانی خطاب
به امام(عج) میگوید: چو جان مصور چو عدل مجسم به رفع ستم از سفر خواهد آمد سپیده کاشانی نیز چنین میسراید: آنگه که
بشکوفد آن گل، بر شاخسار عدالت از هر طرف لالهزاري، بانگ هزاري بیاید مرتضی نوربخش آمدن امام را مصادف با جهانی
شدن عدالت میداند: با تو، اصل عدل عالمگیر خواهد شد با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد زکریا اخلاقی هم شرط برپایی
دولت کریمه را شکست جور و ستم معرفی میکند: نخوت جور و جفا در قدم عدل شکست آیت صلح و صفا، دولت قرآن آمد
سنجري با ادبیات زیباي خود تصویر امام و عدالت ایشان را چنین رقم میزند: شب ظهور تو اي آخرین ستارة عدل به پاي بوس تو
هفت آسمان به خاك افتد ? ? ? تو بیکرانۀ عدلی و در برابر تو درفش ظلم کران تا کران به خاك افتد ? ? ? تو کهکشان عدالت
تصویر دیگري است که در شعر محمدتقی مجاهدي « تکیه کردن بر مسند عدل » فروغ ایجادي که با اشاره تو کهکشان به خاك افتد
آمده است: قاف تا قاف جهان پر شد ز ظلم اي حجت حق! تکیه زن بر مسند عدل الهی، داوري کن او در بیتی دیگر از همین غزل
میگوید: تا به کی چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد؟ تا کند اندر مدار عدل گردش، محوري کن اما فراگیري این عدالت جز به مدد
یادگار گرانمایۀ علی(ع) ذوالفقار صورت نمیگیرد. چنان که حمید سبزواري میسراید: جهان نشسته به خون اي خدا چه بیداد
است درخش صاعقۀ ذوالفقار میخواهم و در غزلی دیگر میآورد: از این حصار که سدّ دل است دیوارش دري به غیرت تیغ دو
پیکري بگشاي تو را که قدرت بازوي حیدري باشد غضنفرانه برآشوب و خیبري بگشاي مشفق هم سیماي امام(ع) به گاه آمدن را با
قسم یاد « ذوالفقار » قرآن و ذوالفقار همراه میبیند: به یک دست قرآن و در دست دیگر برآورده تیغ دو سر خواهد آمد سنجري به
میکند و میگوید: به ذوالفقار عدالت نشان تو سوگند که ظلم در قدم راستان به خاك افتد سیداکبر میرجعفري در انتظار آن است
تا آذرخش از شمشیر امام(ع) درخشیدن بگیرد: باور کن این ابرها هم، ذوق چکیدن ندارند تا آذرخشی نخیزد از ذوالفقاري که
داري نگاه محمدظاهر احمدي به ذوالفقار هم، تازه و بدیع است: با ذوالفقار اي آخرین بازوي حیدر بشکاف اینک فرق
هاي تازه در خیال صالح محمدي امین، ذوالفقار در دستان پر صلابت امام(عج) معجزاتی شگفت میکند: معجزات « مرحب »
ذوالجلال تو شکوه ذوالفقار دستهایت طالب خون خدا در کربلاست سید محمد غفاري هم یادگار علی(ع) را نزد فرزندش
مهدي(عج) چنین ترسیم میکند: ز بازوان توانمند او به تارك خصم طبیب بارقۀ ذوالفقار میآید و سرانجام سپیده کاشانی اتصال
علی(ع) و عدالت و ذوالفقار و مهدي(ع) را اینگونه میسراید: ز کعبه عزم سفر کن، به این دیار بیا! چو عطر غنچه نهان تا کی؟
آشکار بیا! حریم دامن نرجس شد از تو رشک بهار گل یگانۀ گلزار روزگار، بیا! تویی، تو نور محمد، تو جلوهیی ز علی تو سیف
منتقمی، عدل پایدار بیا! ز اشک و خون دل، این خانه شستشو دادیم بیا به مشهد عشاق بیقرار! بیا! زمان، گذرگه پژواك نام نامی
توست زمین ز رأي تو گیرد مگر قرار، بیا! میان شعلۀ غم سوخت هجرنامۀ ما بیا که گویمت آن رنج بیشمار، بیا! زلال چشمه تویی،
روح سبزه، رمز بهار بیا که با تو شود فصلها، بهار بیا براي آنکه نشانی تو اي مبشّر نور درخت خشک عدالت به برگ و بار، بیا!
براي آمدنت، گرچه زود هم دیرست! شتاب کن که برآري ز شب دمار، بیا!
بار بستگان شبهاي تار به شوق روشنایی سراي دلدار
حکایت از: رهیافتگان سراي دلدار این شماره: حکایت شیخ حسن کاظمینی شیخ حسن کاظمینی میگوید: سال 1224 ، در کاظمین،
زیاد طالب تشرّف خدمت حضرت ولیّ عصر(عج) بودم و به اندازهاي این عشق و علاقه شدید شد که از تحصیل بازماندم و ناچار
یک دکّ ان عطّ اري و سمساري باز کردم. روزهاي جمعه بعداز غسل جمعه، لباس احرام میپوشیدم و شمشیر حمایل میکردم و
صفحه 57 از 75
مشغول ذکر میشدم. (این شمشیر همیشه بالاي دکّ ان ایشان معلّق بود) در این روز خرید و فروش نمیکردم و منتظر ظهور امام
زمان(عج) بودم. یکی از جمعهها مشغول به ذکر بودم که سه نفر سیّد جلوي صورتم ظاهر و به درِ دکّان تشریف فرما شدند دو نفر
از آنها کامل مرد بودند و یکی جوانی در حدود بیست و چهار ساله که در وسط آن دو آقا قرار داشت و فوقالعاده صورت
مبارکشان نورانی بود. به حدّي جلب توجّه مرا نمودند که از ذکر باز ماندم و محو جمال ایشان شدم و آرزو میکردم که داخل
دکّ ان من بیایند. آرام آرام با نهایت وقار آمدند تا به در دکّان من رسیدند. سلام کردم. جواب دادند و فرمودند: شیخ حسن،
گلگاو زبان داري؟ (و اسم دارویی را بردند که ته دکّ ان بود و الآن اسمش در نظرم نیست.) فوراً عرض کردم: بلی دارم. حال
آنکه روز جمعه من خرید و فروش نمیکردم و به کسی هم جواب نمیدادم. فرمودند: بیاور. عرض کردم: چَشم و به ته دکّان براي
آوردن آن دارویی که ایشان فرمودند، رفتم و آنرا آوردم. وقتی که برگشتم، دیدم کسی در دکّان نیست؛ ولی عصایی روي میز
جلوي دکّ ان قرار دارد. آن عصا، عصایی بود که در دست آن آقاي وسطی دیده بودم. عصا را بوسیدم و عقب دکّان گذاشتم و
بیرون آمدم و هرچه از اشخاصی که آن اطراف بودند، سؤال کردم: این سه نفر سیّد که در دکّان من بودند، کجا رفتند؟ گفتند: ما
کسی را ندیدیم. دیوانه شدم. به دکّان برگشتم و خیلی متفکّر و مهموم بودم که بعداز این همه اشتیاق، به زیارت مولایم شرفیاب
شدم؛ ولی ایشان را نشناختم. در این اثناء مریض مجروحی را دیدم که او را میان پنبه گذاشتهاند و به حرم مطهّر حضرت موسی بن
جعفر(ع) میبرند. آنها را برگردانیدم و گفتم: بیایید. من مریض شما را خوب میکنم. مریض را برگردانیدند و به دکّان آوردند. او
را رو به قبله روي تختی، که عقب دکان بود و روزها روي آن میخوابیدم، خواباندم. دو رکعت نماز حاجت خواندم و با اینکه
یقین داشتم که مولاي من حضرت ولیّ عصر(عج) بوده است که به دکان من تشریف آورده، خواستم اطمینان خاطر پبدا کنم. در
قلبم خطور دادم که اگر آن آقا، ولی عصر(عج) بوده است. این عصا را بر روي این مریض میکشم تا وقتی از روي او رد شد،
بلافاصله شفا براي او حاصل و جراحات بدنش به کلّی رفع شود؛ لذا عصا را از سر تا پایش کشیدم. فی الفور شفا یافت و به کلّی
جراحات بدن او برطرف شد و زیر عصا گوشت تازه رویید. آن مریض از شوق، یک لیره جلوي دکان من گذاشت؛ ولی من قبول
نکردم. او گمان کرد آن وجه کم است که قبول نمیکنم. از دکان به پایین جست و از شوق بناي رفتن گذاشت. به دنبال او دویدم
و گفتم: من پول نمیخواهم و او گمان میکرد که میگویم کم است. تا به او رسیدم و پول را رد کرده و به دکان برگشتم و اشک
میریختم که آن حضرت را زیارت کردم و نشناختم. وقتی به دکان برگشتم، دیدم عصا نیست. از کثرت هموم و غمومی که از
نشتاختن آن حضرت و نبودن عصا به من رو داد فریاد زدم: اي مردم هرکس مولایم حضرت ولی عصر(ع) را دوست دارد، بیاید و
تصدّق سر آن حضرت هرچه میخواهد از دکان من ببرد. مردم میگفتند: باز دیوانه شدهاي؟ گفتم: اگر نیایید ببرید، هرجه هست
در بازار میریزم. فقط بیست و چهار اشرفی را که قبلًا جمع کرده بودم، برداشتم و دکان را رها کردم و به خانه آمدم. عیال و اولاد
را جمع کرده و گفتم: من عازم مشهد مقدّس هستم. هرکه از شما میل دارد، با من بیاید. همه همراه من آمدند مگر پسر بزرگم
محمد امین که نیامد. به عتبه بوسی (آستان بوسی) حضرت رضا(ع) مشرّف شدم و قدري از آن اشرفیها که مانده بود، سرمایه
کردم و روي سکوي درِ صحن مقدس به تسبیح و مهر فروشی مشغول شدم. هر سیّدي که میگذشت و از چهرة او خوشم میآمد،
مینشاندم. به او سیگار میدادم و برایش چاي میآوردم. وقتی چاي میآوردم، در ضمن دامنم را به دامن او گره میزدم و او را به
حضرت رضا(ع) قسم میدادم که آیا شما امام زمان(ع) نیستی؟ خجالت میکشید و میگفت: من خاك قدم ایشان هم نیستم. تا
اینکه روزي به حرم، مشرّف شدم و دیدم که سیدي به ضریح مقدس چسبیده و بسیار میگرید. دست به شانهاش زدم و گفتم:
آقاجان، براي چه گریه میکنید؟ گفت: چطور گریه نکنم و حال آنکه حتی یک درهم براي خرجی در جیبم نیست. گفتم: فعلًا
این پنج قران را بگیر و اموراتت را اداره کن، بعد برگرد اینجا؛ چون قصد معاملهاي با تو دارم. سید اصرار کرد چه معاملهاي
میخواهی با من انجام دهی؟ من که چیزي ندارم؟ گفتم: عقیدة من این است که هرسیدي یک خانه در بهشت دارد. آیا آن خانهاي
صفحه 58 از 75
که در بهشت داري به من میفروشی؟ گفت: بلی، میفروشم؛ ولی من که خانهاي براي خود در بهشت نمیشناسم؛ امّا چون
میخواهید بخرید، میفروشم. ضمناً من چهل و یک اشرفی جمع کرده بودم که براي اهل بیتم یک خانه بخرم. همین وجه را آوردم
و از سیّد خانه را براي آخرتم خریدم. سید رفت و برگشت و کاغذ و دوات و قلم آورد و نوشت که در حضور شاهد عادل، حضرت
رضا(ع) خانهاي را که این شخص عقیده دارد من در بهشت دارم، به مبلغ چهل و یک اشرفی که از پولهاي دنیا است فروختم و
پول را تحویل گرفتم. به سید گفتم: بگو بِعتُ (فروختم). گفت: بِعتُ. گفتم: أشَتَریتُ (خریدم)، و وجه را تسلیم کردم. سید وجه را
گرفت و پی کار خود رفت و من هم ورقه را گرفتم و به خانۀ صبیّهام مراجعت کردم. دخترم گفت: پدرجان چه کردي؟ گفتم:
خانهاي براي شما خریداري کردم که آبهاي جاري و درختهاي سبز و خرّم دارد و همه نوع میوهجات در آن باغ موجود است.
خیال کردند که چنین خانهاي در دنیا برایشان خریدهام. خیلی مسرور شدند. دخترم گفت: شما که این خانه را خریدید، میبایست
ما را ببرید که اول آنرا ببینیم و بدانیم که همسایههاي این خانه چه کسانی هستند. گفتم: خواهید آمد و خواهید دید. بعد گفتم:
یک طرف این خانه به خانۀ حضرت خاتم النبیین(ص) و یک طرف خانه به خانۀ امیرالمؤمنین(ع) و یک طرف به خانۀ حضرت امام
حسن(ع) و یک طرف به خانۀ حضرت سیدالشهداء(ع) محدود است. این است حدود چهارگانۀ این خانه. آن وقت فهمیدند که من
چه کردهام. گفتند: شیخ چه کردهاي؟ گفتم: خانهاي خریدهام که هرگز خراب نمیشود. از این قضیّه مدتی گذشت. روزي با
خانوادهام نشسته بودم، دیدم که در روبهرویمان آقاي موقّري تشریف آوردند. من سلام کردم. ایشان جواب دادند. بعد مرا به اسم
خطاب نمودند و فرمودند: شیخ حسن، مولاي تو امام زمان(ع) میفرمایند: چرا این قدر فرزند پیغمبر را اذیّت میکنی و ایشان را
خجالت میدهی؟ به امام زمان(ع) چه حاجتی داري و از آن حضرت چه میخواهی؟ به دامن ایشان چسبیدم و عرض کردم: قربانتان
شوم آیا شما خودتان امام زمان(ع) هستید؟ فرمودند: من امام زمان نیستم، بلکه فرستادة ایشان میباشم. میخواهم ببینم چه حاجتی
داري؟ و دستم را گرفته و به گوشۀ صحن مطهّر بردند و براي اطمینان قلب من چند علامت و نشانی که کسی اطلاع نداشت، براي
من بیان نمودند. از جمله فرمودند: شیخ حسن تو آن کس نیستی که در دجله روي قفّه (جاي نسبتاً بلند) نشسته بودي. همان وقت
کشتی رسید و آب را حرکت داد و غرق شدي. در آن موقع متوسّل به چه کسی شدي؟ و کی تو را نجات داد؟ من متمّسک به
ایشان شدم و عرض کردم: آقاجان شما خودتان هستید. فرمودند: نه، من نیستم. اینها علامتهایی است که مولاي تو براي من بیان
نموده است. بعد فرمودند: تو آن کس نیستی که در کاظمین دکان عطاري داشتی؟ و قضیّۀ عصا (که گذشت) را نقل فرمودند و
گفتند: آورندة عصا و برندة آن را شناختی؟ ایشان مولاي تو امام عصر(ع) بود. حال چه حاجتی داري؟ حوائجت را بگو. من عرض
کردم: حوائجم بیش از سه حاجت نیست؛ اول این که میخواهم بدانم با ایمان از دنیا خواهم رفت؟ دوم این که میخواهم بدانم از
یاوران امام عصر(ع) هستم و معاملهاي که با سید کردهام درست است؟ سوم این که میخواهم بدانم چه وقت از دنیا میروم؟ آن
آقاي موقّر خداحافظی کردند و تشریف بردند و به قدر یک قدم که برداشتند از نظرم غایب شدند و دیگر ایشان را ندیدم. چند
روزي از این قضیّه گذشت. پیوسته منتظر خبر بودم. روزي در موقع عصر مجدداً چشمم به جمال ایشان روشن شد دست مرا گرفتند
و باز در گوشۀ صحن مطهّر به جاي خلوتی برده و فرمودند: سلام تو را به مولایت ابلاغ کردم ایشان هم به تو سلام رسانده و
فرمودند: خاطرت جمع باشد که با ایمان از دنیا خواهی رفت و از یاوران ما هم هستی و اسم تو در زمرة یاران ما ثبت شده است و
معاملهاي که با سیّد کردهاي صحیح است. اما هروقت زمان فوت تو برسد علامتش این است که بین هفته در عالم خواب خواهی
و در ورقۀ « لا إله إلاّ الله، محمّداً رسول الله » : دید که دو ورقه از عالم بالا به سوي تو نازل میشود در یکی از آنها نوشته شده است
و طلوع فجر جمعۀ آن هفته به رحمت خدا واصل خواهی شد. به مجرّد گفتن این کلمه؛ « علیّ ولیّ الله حقاً حقاً » : دیگر نوشته شده
یعنی به رحمت خدا واصل خواهی شد از نظرم غایب گشت. من هم منتظر وعده شدم. سید تقی که ناقل جریان است میگوید:
یک روز دیدم شیخ حسن در نهایت مسرّت و خوشحالی از حرم حضرت رضا(ع) به طرف منزل برمیگشت. سؤال کردم: آقا شیخ
صفحه 59 از 75
حسن! امروز شما را خیلی مسرور میبینم؟ گفت: من همین یک هفته بیشتر میهمان شما نیستم هرطور که میتوانید مهماننوازي
کنید. شبهاي این هفته به کلّی خواب نداشت مگر روزها که خواب قیلوله میرفت و مضطرب بیدار میشد، پیوسته در حرم مطهّر
حضرت رضا(ع) و در منزل مشغول دعا خواندن بود. تا روز پنج شنبۀ همان هفته که حنا گرفت و پاکیزهترین لباسهاي خود را
برداشته و به حمّام رفت خود را کاملًا شستشو داده و محاسن و دست و پا را خضاب نمود و خیلی دیر از حمّام بیرون آمد. آن روز
و شب را غذا نخورد چون در این هفته کلًا روزه بود. بعداز خارج شدن از حمّام به حرم حضرت رضا(ع) مشرّف شد و نزدیک دو
ساعت و نیم از شب جمعه گذشته بود که از حرم بیرون آمد و به طرف منزل روانه گردید و به من فرمود: تمام اهل بیت و بچهها را
جمع کن. همه را حاضر نمودم قدري با آنها صحبت کرده و مزاح نمود و فرمود: مرا حلال کنید صحبت من با شما همین است
دیگر مرا نخواهید دید و اینک با شما خداحافظی میکنم. بچهها و اهل بیت را مرخّصی نمود و فرمود: همگی را به خدا میسپارم.
تمامی بچّهها از اتاق بیرون رفتند بعد به من فرمود: سید تقی، شما امشب مرا تنها نگذارید ساعتی استراحت کنید؛ اما به شرط این که
زودتر برخیزید. بنده (سید تقی) که خوابم نبرد و ایشان دائماً مشغول دعا خواندن بودند. چون خوابم نبرد برخاستم و گفتم: شما چرا
استراحت نمیکنید این قدر خیالات نداشته باشید شما که حالی ندارید، اقلًا قدري استراحت کنید. به صورت من تبسمی کرد و
فرمود: نزدیک است که استراحت کنم و اگرچه من وصیّت کردهام باز هم وصیّت میکنم. أشهد أن لاإله إلاّالله و أشهد أنّ محمّداً
رسول الله(ص) و أشهد أن علیّاً و أولاده المعصومین حجج الله. بدان که مرگ حقّ است و سؤال نکیرین حقّ و إنّ الله یبعث من فی
القبور خداي تعالی هر آن که را در قبرها باشد زنده میکند و برمیانگیزاند. و عقیده دارم که معاد حقّ است و صراط و میزان حقّ
است. و امّا بعد قرض ندارم حتی یک درهم و یک رکعت از نمازهاي واجب من در هیچ حالی قضا نشده و یک روز روزهام را قضا
نکردهام و یک درهم از مظالم بندگان خدا به گردن من نیست و چیزي براي شما باقی نگذاشتهام مگر دو لیره که در جیب جلیقۀ
من است آن هم براي غسّال و حقّ دفن من است و براي مختصر مجلس ترحیم که براي من تشکیل میدهید و همۀ شما را به خدا
میسپارم، والسّلام. و دیگر از حالا به بعد با من صحبت نکنید و آنچه در کفنم هست با من دقت کنید و ورقهاي را که از سیّد
گرفتهام در کفن من بگذارید، و السّلام علی من اتّبع الهدي. پس به اذکاري که داشت مشغول شد و به عادت هر شب نماز شب را
خواند بعداز نماز شب، روي سجادهاي که داشت نشست و گویا منتظر مرگ بود. یک مرتبه دیدم از جا بلند شد و در نهایت خضوع
و خشوع کسی را تعارف کرد و شمردم سیزده مرتبه بلند شد و در نهایت ادب تعارف کرد و یک مرتبه دیدم مثل مرغی که بال بزند
و صورت خود را چند دقیقه بر عتبۀ در « یا مولاي یا صاحب الزمان » : خود را به سمت درِ اتاق پرتاب کرد و از دل نعره زد که
گذاشت. من بلند شدم و زیر بغل او را گرفتم در حالی که او گریه میکرد بعد گفتم: شما را چه میشود این چه حالی است که
دارید؟ گفت: اُسکُتْ. (ساکت باش) و به عربی فرمود: چهارده نور مبارك همگی اینجا تشریف دارند. من با خود گفتم: از بس
عاشق چهارده معصوم(ع) است اینطور به نظرش میآید فکر نمیکردم که این حال سکرات باشد و آنها تشریف داشته باشند چون
حالش خوب بود و هیچ گونه درد و مرضی نداشت و هرچه میگفت صحیح و حالش هم پریشان نبود. فاصلهاي نشد که دیدم
و آن وقت صورت را اطراف حجره برگردانید « خوش آمدید اي قابض الأرواح » : تبّسمی نمود و از جا حرکت کرد و سه مرتبه گفت
در حالتی که دستهایش را بر سینه گذاشته بود و عرض کرد: السلام علیک یا رسولالله اجازه میفرمایید، و بعد عرض کرد: السلام
علیک یا أمیرالمؤمنین اجازه میفرمایید، و همینطور تمام چهارده نور مطهّر را سلام عرض نمود و اجازه طلبید و عرض کرد: دستم
به دامنتان. آن وقت رو به قبله خوابید و سه مرتبه عرض کرد: یا الله به این چهارده نور مقدس. بعد ملافه را روي صورت خود کشید
و دست ها را پهلویش گذاشت. چون ملافه را کنار زدم دیدم از دنیا رفته است. بچهها را براي نماز صبح بیدار کرده و گریه
میکردم که از گریۀ من مطلب را فهمیدند. صبح جنازة ایشان را با تشییع کنندگان زیادي برداشته و در غسّالخانۀ قتلگاه غسل
دادیم و بدن مطهّرش را شب در دارالسّ عادة حضرت رضا(ع) دفن کردیم. رحمۀ الله علیه ?.پینوشت ?: برگرفته از برکات حضرت
صفحه 60 از 75
. ولی عصر(عج)، ترجمۀ العبقري الحسان، صص 125 118
پرسش شما، پاسخ موعود
دوست عزیز موعودي ما جناب آقاي محمد ذاکري از استان آذربایجان شرقی شهرستان مرند پرسیدهاند: در خصوص تأهل و
فرزندان آقا امام زمان(عج) توضیح دهید. در پاسخ این دوست ارجمند باید عرض کنیم که این مسئله در هالۀ قدس غیبت امام
عصر(ع) قرار دارد و خفاه امر امام(ع) که یکی از نشانهها و خصایص آن حضرت است، در پاسخ این سؤال اثر میگذارد، لذا
بهطور قطع و یقین نمیتوان به آن پاسخ داد، چون در این زمینه احادیث و روایات اطمینان بخشی در دست نداریم. 1 تنها چیزي که
هست، اینست که سه نوع شواهد و قرائن داریم که وجود همسر و فرزند را براي آن حضرت تأیید میکند: 1. قواعد عمومی اسلام
ازدواج، سنّت مؤکد اسلامی است و دستورهاي فراوان به ازدواج و تشویق و ترغیب بسیار برآن، وارد شده است و تبعیّت از این
سنّت، براي حضرت مهدي(ع) لازمتر از دیگران است. مخصوصاً اگر معتقد باشیم که معصوم(ع) ترك مستحب نکرده و مکروه
چگونه ترك خواهند فرمود » : انجام نمیدهد و به عصمت حضرت مهدي(عج) نیز ملتزم باشیم. 2 چنانکه میرزاي نوري میفرماید
چنین سنّت عظیمۀ جدّ اکرم(ص) خود را با آن همه ترغیب و تحریص که در فعل آن و تهدید و تخویف در ترکش شده و
3 لذا «. سزاوارترین امّت در اخذ به سنّت پیامبر(ص)، امام هر عصر است و تاکنون کسی ترك آن را از خصایص آن جناب نشمرده
آنچه از قواعد کلی اسلام به دست میآید، این است که امام(ع) ازدواج نموده است. 2. روایات اگرچه از ظاهر برخی روایات،
چنین استنباط شده که آن حضرت(ع) داراي همسر و اولاد میباشد، امّا برخی روایات نیز به فرزند نداشتن ایشان تصریح دارند که
ما از هر دو دسته، روایاتی نقل و بررسی میکنیم: دسته اوّل: روایات دال بر فرزند داشتن امام مهدي(ع)؛ 1. شیخ طوسی از امام
صادق(ع) نقل کرده: لایطَّلعُ علی موضعهِ أحدٌ مِن وُلدهِ و لاغیرهِ. 4 برمکان ایشان هیچ کس، حتی فرزندي از فرزندانش اطلاع ندارد.
امّا به نظر میرسد که استدلال به این روایت صحیح نباشد؛ چرا که نعمانی همین حدیث را با سند محکمتري چنین روایت کرده
هیچ یک از فرزندان و نه دیگران، از جاي » است: لایعلم بمکانه [فیها] إلاّ خاصَّۀُ موالیهِ فی دینه. 5 علاوه برآن شاید مقصود از عبارت
مبالغه در شدّت پنهانی باشد. به این معنا که اگر هم برفرض، آن حضرت را فرزندي باشد، حتی او هم از « حضرت آگاه نیستند
2. روایت جزیرة خضراء که مرحوم مجلسی در بحار الانوار شخصیت حقیقی حضرت آگاه نخواهد بود، تا چه رسد به دیگران. 6
نقل کرده است. که البته سند این روایت به گونهاي است که انسان نمیتواند به آن اعتماد کند و همچنین نمیتواند آن را ردّ کند. 7
احمد بن محمد بن یحیی انباري منبی بر اینکه امام زمان(ع) فرزندانی دارد که پنج تن از آنان حکومت پنج « پنج شهر » 3. روایت
شهر و پایتخت را برعهده دارند. علّامۀ محقق، شیخ آقا بزرگ تهرانی، در صحت داستان مذکور تشکیک کرده مینویسد: این
داستان در آخر یکی از نسخههاي کتاب تعازي تألیف محمد بن علی علوي مرقوم بوده است. پس علی بن فتح الله کاشانی گمان
کرده که داستان مرقوم، جزء آن کتابست، در صورتی که اشتباه کرده و ممکن نیست داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا یحیی بن
هبیره وزیر که این قضیه در منزلش اتفاق افتاده، در تاریخ 560 ق وفات کرده و مؤلف کتاب تعازي قریب دویست سال بروي تقدّم
4. شیخ طوسی به سند معتبر روایتی از امام صادق(ع) نقل داشته است. علاوه برآن، در متن داستان نیز، تناقضاتی دیده میشود... . 8
کرده که در آن روایت بعضی از وصایاي پیامبر اکرم(ص) در شب وفات به حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمده است که از جملۀ آن
5. همچنین امام وصایا این است که آن جناب فرمود: و چون اجل قائم(ع) در رسد آن حضرت این وصیّت را به فرزند خود بدهد. 9
صادق(ع) به ابوبصیر فرمودند: گویا میبینم نزول قائم(ع) را در مسجد سهله با اهل و عیالش. 10 البته این دو روایت به طول مجمل
برداشتن زن و فرزند دلالت دارند، به نحوي که معلوم نیست این مطلب مربوط به زمان غیبت است یا اشاره به زمان ظهور دارد.
دستۀ دوم: روایات دال بر عدم وجود فرزند براي حضرت(ع)؛ 1. مسعودي روایت کرده است: به حضرت امام رضا(ع) عرض شد: از
صفحه 61 از 75
« إلاّ القائم » : پدرانت روایت کردهایم که امام از دنیا نمیرود تا فرزندش را ببیند؟ حضرت فرمود: آیا در این حدیث روایت کردهاید
2. علی بن ابوحمزه بر امام(ع) وارد شده و عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ حضرت فرمودند: آري. گفت: عرض کردند: بلی. 11
من از جدّ بزرگوار شما، جعفر بن محمد(ص)، شنیدم که میفرماید: امامی نیست مگر اینکه فرزندي داشته باشد. امام رضا(ع)
فرمود: اي پیرمرد! فراموش کردهاي یا خود را به فراموشی زدهاي؟ جعفر اینطور نگفت بلکه فرمود: امامی نیست مگر اینکه فرزندي
داشته باشد مگر امامی که امام حسین(ع) پس از او رجعت میکنند. چرا که او فرزندي ندارد. علی بن ابوحمزه گفت: فدایت شوم
راست گفتی. جدّت این چنین گفت. 12 البته میرزاي نوري دربارة این روایت میفرماید: و ظاهر آن است که مراد حضرت از نبودن
فرزند، یعنی فرزندي که امام باشد، یعنی آن جناب خاتم الاوصیاست و فرزند امام ندارد و یا در آن هنگام که حسین بن علی(ع)
رجعت خواهد کرد، او را فرزند نباشد. 13 لذا از روایات نمیتوانیم به یک جواب قطعی برسیم چون هر دو دستۀ روایات داراي نقاط
قوت و ضعف هستند. 3. دعاها: در ضمن برخی از دعاهایی که از پیشوایان معصوم(ع) و یا از ناحیۀ مقدسه صادر شده، از اولاد و
اهل بیت حضرت ولی عصر(عج) سخن به میان آمده، در حق آنها دعا شده و یا برآنها درود و سلام تقدیم شده است. در این ادعیه
به کار رفته که وجود همسر و فرزند را براي آن حضرت تأیید میکنند. 14 به « آل بیت » و « اهل بیت » ،« ذرّیه » ،« وَلد » تعابیري چون
طور مثال: 1. در بخشی از زیارت امام زمان(ع) در روز جمعه میخوانیم: یا مولاي یا صاحب الزّمان صلوات الله علیک و علی آل
بیتک 15 اي آقاي من، اي صاحب زمان، درود خدا بر تو و خاندان تو. 2. در اعمال صبح جمعه دعایی آمده است که بخشی از آن
عبارتست از: و تجعله و ذرّیته فیها الأئمۀ الوارثین. 16 او و ذرّیهاش را پیشوایان و وارثان زمین قرار ده. البته دربارة این دسته از ادعیه
این سخن آیت الله صافی گلپایگانی قابل توجه است که میفرمایند: و بعضی دیگر، همچون فقرات برخی از ادعیه و زیارات نیز
صراحت ندارند؛ و قابل حمل برعصر ظهور میباشند. 17 خلاصۀ سخن آنکه دلیل معتبري در دست نداریم که موضوع ازدواج آن
حضرت(ع) و وجود اولاد را بهطور قطع اثبات کند یا نفی نماید البته ممکن است به طور ناشناس ازدواج کرده باشند و اولاد
ناشناسی هم داشته باشند به هرحال ایشان هر طور که صلاح بدانند عمل میکنند. و چون دانستن و ندانستن این موضوع فرقی به
حال ما ندارد و در ضمن امر به دانستن هم نشدهایم دنبال کردن و تعقیب این موضوع هم لزومی ندارد. چنان که وضع جناب
. خضر(ع) و حضرت عیسی(ع) که به اتفاق شیعه و سنی در قید حیاتند، از این جهات نیز بر ما نامعلوم است. والسلام. پینوشتها: 1
.3 . 2. جزیرة خضراء افسانه یا واقعیت؟، ترجمه: ابوالفضل طریقهدار، ص 175 . صافی گلپایگانی، لطفالله؛ پاسخ ده پرسش، ص 53
5. نعمانی، محمد بن 4. شیخ طوسی، الغیبۀ؛ ص 102 . طبرسی نوري، میرزاحسین؛ النجم الثاقب یا مهدي موعود(ع)، ص 224
7. گفتمان مهدویت (سخنرانیهاي گفتمان اول و دوم)، 6. جزیرة خضراء افسانه یا واقعیت؟، ص 181 ابراهیم؛ الغیبۀ، ص 170
9. طبرسی نوري، میرزا حسین؛ همان، ص . 8. امینی، ابراهیم؛ دادگستر جهان، ص 332 . پرسش و پاسخ آقاي کورانی، ص 118
11 . مسعودي، اثبات الوصیّۀ، نجفی، ص 201 . به نقل از علیرضا رجالی تهرانی. یکصد پرسش و . 10 . همو، همان، ص 225 .225
14 . ناجی النجار، . 13 . طبرسی نوري، میرزا حسین؛ همان، ص 226 . پاسخ پیرامون امام زمان(عج)، 12 . شیخ طوسی، همان، ص 134
16 . طبرسی نوري، میرزا . 15 . حاجیان، اسماعیل؛ جلوة محبوب، ص 122 . جزیره خضراء و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا؛ ص 40
. 17 . صافی گلپایگانی، لطفالله؛ همان، ص 55 . حسین؛ همان، ص 226
رتبۀ قبولی